«شروه» وسط موج های خلیجفارس
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۵۶۳۹۷۶
آرمان اورنگ - «ناخدا علی» را یکجایی نزدیکیهای ایوان طلای صحن جمهوری میبینم، با همان هیبت و لهجه آدمهای جنوب و البته با صدایی بم؛ صدایی که جان میدهد برای همان کاری که او از نوجوانیاش آموخته: شروه و مصیبتخوانی. او آدمی است که زار و زندگیاش همیشه جایی حوالی دریا پهن بوده و به قدر این پنجاه و یکیدو سال عمرش، همیشه با یک قایق، نانش را از لابهلای طوفانهای خلیجفارس درآورده؛ از لابهلای «لِیمر» و «توهِیبه» و «قوم عاد»!
اهل کدام شهر هستید؟من اهل و متولد بوشهرم؛ محله بندرگاه.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بله. زمان بچگی، از خانه ما تا دریا پنجاه قدم راه بود. درِ خانهمان رو به دریا باز میشد. همین هم شد که همه زندگی ما با آب و دریا ربط پیدا کرد.
چطور؟چون از بچگی توی دریا کار کردهام. من هیچوقت پدرم را ندیدهام. خرداد 50 که من به دنیا آمدهام، چهار ماه قبلترش پدرم به رحمت خدا رفته بود. برای همین هم ما توی فقر و تنگدستی بزرگ شدیم. برای همین من از کلاس پنجم، اول راهنمایی کار میکردم و خرج خانه میدادم.
چه کار میکردید؟میرفتم صیادی، ماهی و میگو میفروختم. چارهای نبود، میدیدم از مردم عقبیم. میدیدم مردم لنج دارن، قایق دارن، ولی ما هیچی نداریم.
پس خیلی زود با دریا اُخت شدید. اولین روزش را خاطرتان هست؟اولین روز با یکی از هممحلیهایمان رفتم. اسمش خِضِر بندرگهی بود. قایق داشت. هر روز صبح ساعت پنج و شش، آفتابنزده با بندهخدا میرفتیم دریا و نُه و ده برمیگشتیم. باز عصر هم میرفتیم.
انگار میشد ماهیگیری با تور؟یک فصل تور میریختیم. یک فصل با قلاب، ماهی میگرفتیم، یک فصلی با گرگور. مثلاً بهار که شوریده و حلوا سفید و ماهی شیر و ماهی قباد هست، با تور میگرفتیم. بعدِ برجِ سه باز قلاب میآمد توی کار. همینطوری بود خلاصه. این بود تا اینکه کمکم خودم قرض گرفتم و قایق خریدم.
چند سالگی؟تازه خدمتم تمام شده بود. یک قایق خریدم به 200 هزار تومان. 10 تا هم تور گرفتم. دو تا ملوان هم استخدام کردم و زدم به دریا.
دریا شغل خطرناکی نبود؟خطرناک بوده و هست. پیش خودمان حساب میکنیم که اگر طوفان شد، یا برمیگردیم، یا نه. بیخطر نیست. یکوقتی «لِیمر» هست...
لِیمر؟بله. «لِیمر» بادی است که برج هشت میوزد. دو سه روزی جلوترش، هوا خراب میشود، گرد و غبار راه میافتد، باد و باران و ... هوا خیلی نامساعد میشود. گردباد خیلی سختی هم دارد. اگر بخورد به لنج و کشتی و قایق دو تکهاش میکند. البته فقط «لِیمر» نیست. همه بادی هست. باد «توهِیبه» هست، باد «قوم عاد» هست. کلی باد هست خلاصه که هر کدام را قدیمیها یک اسم رویش گذاشتهاند. وقتی اینها هستند، باید دور دریا را خط کشید.
و شما تا حالا توی این طوفانها گیر افتادهاید؟خیلی. گاهی توی طوفان گیر کردهایم. بعضی موقعها بنزین موتورمان کم شده. شده که از قایقها بنزین گرفتهایم. شده هم که تا فردا ماندهایم توی دریا که یکی از کنارمان رد بشود.
یک روز؟بله. چیزی نیست. یک سال ته قایقمان شکست. فکر کنید نود کیلومتر رفته بودیم توی دریا.
نود کیلومتر!؟بله. من بودم و برادرم و برادر خانمش. هوا خراب شد. قایقمان هم قدیمی بود و تهش نازک شده بود. یکدفعه دیدیم تهش ترکید و آب آمد تو. سه تا ظرف داشتیم، از همان 90 کیلومتری شروع کردیم به آب خالی کردن تا پشت اسکله. راه دو ساعته شد 14 ساعت. با سرعت خیلی کم آمدیم که قایقمان نشکند.
نترسیدید؟ترس هست، ولی ناامید نشدهایم. موقعی که هوا خراب بوده، التماسِ ائمه کردهایم. یا خدا گفتهایم و یا پیغمبر(س) و یا امام حسین(ع) و یا امام رضا(ع) و یا حضرت عباس(ع).
ولی قید دریا را نزدهاید.نه. چون دریا را بیاندازه دوست دارم. توی این سالها هم شرایط کاری خیلی زیاد داشتهام؛ توی شرکت نفت، توی بانک، توی صدا و سیما، ولی دریا را ترجیح دادهام به همه کار. البته وصیت کردهام که وقتی مُردَم، هیچکدام از بچههایم دریا نروند.
چرا؟بهخاطر خطرش، درآمدش، استهلاکش.
شروهخوانی هم ربطی به تجربه صیادی دارد؟نه، جداست.
شروه بوشهری را از کجا یاد گرفتهاید؟راستش من هیچ مربیای نداشتهام. هیچ کلاسی هم نرفتهام. هر چیزی یاد دارم از مادرم یاد گرفتهام.
مادرتان شروهخوان بودند؟یاد داشت. البته نه اینکه شاگردی کرده باشد. ایشان از بس توی دنیا سختی کشیده بود، ورد زبانش شروه و چاوشیخوانی و بیتخوانی و لالاییخوانی بود. از روی غم هم میخواند. نه که شوهرش را از دست داده بود و بیپشتیبان مانده بود با چند تا بچه قد و نیمقد، این بود که همهاش از سر غم میخواند. خدا رحمتش کند، آدم مذهبیای هم بود. میدیدی هر وقت دلش میگرفت، قبل خواب، موقع غذا پختن یا لابهلای لالاییهایش، در وصف حضرت علیاکبر(ع) و حضرت قاسم(ع) میخواند: «عمه عمه، جون عمه، جان فدای شادیات / من نبستُم در مدینه حجله دامادیات...» ما هم هر چه شروه و مصیبتخوانی بوده، از ایشان یاد گرفتهایم. خدابیامرز خیلی هم ما را دوست داشت. یادم هست من و خسرو، برادرم که میرفتیم دریا، همسایهها میگفتند: «تا دریا طوفانی میشه، ننهتون میاد میشینه لب ساحل». اینقدر میگفتند: «برو خونه، برو خونه...» میگفت: «نه. تا بچههام از دریا نیان، نمیرم...»
منبع: قدس آنلاینمنبع: قدس آنلاین
کلیدواژه: زائران امام رضا ع حرم مطهر رضوی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۵۶۳۹۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
همایش روز ملی خلیج فارس روی عرشه ناو
دریافت 17 MB
فیلم: محمد غلامحسینی
کد خبر 6091897